درباره حاجی محمود نیریزی قبل از اینکه دوست خوبم آقای رضا پورجوادی کتابی درباره اش بنویسد تقریبا دانسته ها بسیار کم بود. او فیلسوف و متکلم مهمی است از آغاز دوران صفویه. نیریزی شاگرد فیلسوف برجسته سید سند صدر الدین دشتکی بوده و آثار ارزشمندی دارد که متأسفانه تاکنون هیچ کدام از آنها منتشر نشده است. تألیفات او را رضا پورجوادی در کتابش معرفی کرده و مناسب است در اولویت تصحیح دوستداران فلسفه و کلام شیعی قرار گیرد. او نماینده ای است از مکتب شیراز و آثارش منعکس کننده اختلاف انظار و مباحث مطرح در آن مکتب و میان ملا جلال و دشتکی است. در سال های اخیر خوشبختانه اقبال به ادبیات و دستاوردها و میراث این مکتب فزونی یافت. هم در داخل ایران و هم در خارج رساله های دکتری خوبی برای این مکتب نوشته شد. علاوه بر نیریزی، برای محقق خفری کارهای خوبی انجام شد و یک رساله دکتری به زبان آلمانی برای او نوشته شد. ایهاب بداوی هم رساله اش را درباره دشتکی ها نوشته است که من تاکنون ندیده ام اما باید اثر خوبی باشد. آثار غیاث الدین منصور دشتکی هم در سال های اخیر مورد اهتمام قرار گرفت و از آن میان مجموعه ای از آثارش یکجا منتشر شد که بسیار با اهمیتند. آثار غیاث الدین از عمق فلسفی مهمی برخوردار است. ما هنوز در آغاز راه برای شناخت مکتب شیراز هستیم. آقای قاسم کاکایی هم کارهای ارزشمندی در رابطه با این مکتب منتشر کرده است. متأسفانه مجموعه کتاب هایی که از ملا جلال در ایران در این بیست سال اخیر چاپ شد با شیوه انتقادی دقیقی منتشر نشده اند. در خارج از ایران و به ویژه در ترکیه هم آثار او مورد عنایت است. ملا جلال دست کم تا اواخر عمر سنی اشعری باقی ماند، گرچه از کسانی است که به نوعی تشیع گرایش داشته است و در آثار صحیح النسبه او می توان آن را ملاحظه کرد. دشتکی ها البته شیعه بوده اند. آقای رضا پورجوادی آنها را زیدی معرفی کرده که درست نیست. نسب آنان زیدی بوده و نه مذهبشان. البته صدر الدین اظهارات شیعی آشکاری ندارد و حتی غیاث الدین هم در عمده آثارش چنین است اما اگر در مورد صدر الدین و تشیعش شک و شبهه ای باشد گویا نباید درباره غیاث الدین چنین تردیدی داشت. با اینکه از آثار غیاث الدین می توان استنباط کرد که نه تنها خودش بلکه پدرش سید سند صدر الدین هم متعلق به مکتب تشیع امامی بوده اند. تصریح منابع بر اینکه آنان تنها در نسب زیدی بوده اند احتمال اینکه بتوان گرایشات شیعی در آثارشان را بدان تفسیر کرد از میان می برد، علاوه بر اینکه در سنت فکری آن دو دلیلی وجود ندارد که آنان را به زیدیه منتسب کنیم. البته تحصیلات پدر و پسر هر دو بر اساس مکتب اهل سنت و بیشتر فلسفی است. اصلاً اینکه حاجی محمود که شاگرد صدر الدین بوده تمایلات بسیار تند شیعی داشته خود نشان می دهد که او تربیتی شیعی از صدر الدین یافته بود. به هر حال در اینکه این دو دشتکی شیعی امامی بوده اند برای من روشن است و امید می برم وقتی دیگر به این موضوع برگردم. از مکتب شیراز علاوه بر کسانی که نام بردیم چند تن دیگر می شناسیم که درباره آراء و آثارشان تحقیقات کافی صورت نگرفته: یکی از آنها جمال الدین محمود شیرازی است که استاد محقق اردبیلی بوده و البته استاد ملا عبد الله یزدی صاحب حاشیه. محقق اردبیلی از نخستین کسانی است که در عصر صفوی با سنت فلسفی و کلامی می توان او را پیوند زد، یعنی قبل از عصر قاضی نور الله شوشتری و میرداماد و شیخ بهایی. قبل از محقق اردبیلی ما البته الهی اردبیلی را داریم که شاگرد ملا جلال است و بر خلاف او شیعی مذهب بوده و دانشمند مهمی است که باید درباره او دست کم یک کار مستقل انجام شود. ملا جلال شاگردان سنی مذهبی هم داشته که در تحول فلسفه و کلام در مکتب شیراز مهمند. می دانیم که تا زمان ملا امین استرابادی همچنان شاگردان این مکتب در آنجا فعال بودند و خود ملا امین نزد برخی از شاگردان این مکتب با منطق و فلسفه و کلام آشنا شد.

به هر حال ما قبل از دوران غلبه فلسفه در عصر صفوی در میان تشیع امامی سه جریان در فلسفه و کلام شیعی داریم: یکی جریان کلام فلسفی مکتب علامه حلی که بیشتر در عراق تداوم داشت. دیگری شاگردان شیعی مکتب شیراز که در میان آنها علاوه بر دشتکی ها که تشیعشان ظهور کاملی نداشت باید از حاجی محمود نیریزی و الهی اردبیلی و بعد نسل شاگردان آنها نام ببریم که فلسفه را به عصر میرداماد و ملا صدرا وصل کردند و سوم جریان ابن ابی جمهور احسایی که به نوعی ترکیب میان کلام و فلسفه اشراقی و مکتب فلسفی ابن عربی تمایل داشت و به طور مستقل باید او را یک جریان به حساب آورد. او چنانکه می نماید شاگرد یکی از شاگردان ملا جلال در نجف بوده و البته حتی بیشتر از تمایل مکتب شیراز به سهروردی به مکتب شیخ اشراق تمایل داشته است. او در عین حال خیلی متأثر از جریان مکتب علامه حلی هم هست.



در سال های اخیر خوشبختانه، هم کتاب های خوبی درباره ابن ابی جمهور نوشته شد و از همه بهتر کتاب زابینه اشمیتکه، و هم آثار او منتشر شد و در دسترس قرار گرفت. برای نوشتن تاریخ جامعی برای مکتب فلسفی شیراز نخست نیاز داریم آثار این مکتب و نمایندگانش به طور کامل چاپ شود. در فلسفه عصر صفوی بسیاری از بحث ها در کتاب های میرداماد و ملا صدرا و شاگردان آنان در حول و حوش مطالبی است که قبلا مورد مناقشه طرفینی طبقات صدریه و جلالیه قرار گرفته بود. ملا صدرا اساساً چنانکه می دانیم خود در برخی مسائل تحت تأثیر صدر الدین دشتکی بوده است. برای فهم تحول فلسفه در عصر صفوی نیاز داریم نخست این مکتب را به خوبی بشناسیم. در مناقشات بعدی در آثار حکمی و از جمله میان آقا حسین خوانساری و محقق سبزواری و یا میان مخالفان و موافقان نظریه زمان موهوم و یا حدوث دهری همه جا آرای مکتب شیراز مطرح است؛ به ویژه حواشی قدیم و جدید ملا جلال بر شرح تجرید و پاسخ های دشتکی ها و متن های اثبات واجب قدیم و جدید و تعلیقات نسل های شاگردان آنان از محقق خفری گرفته تا ملا میرزا جان باغنوی و دیگران مجال طرح بحث های بعدی شده است در دوران صفوی.

متأسفانه مجموعه ای از رسائل حکمی و اصولی از آقا حسین خوانساری و محقق سبزواری و دیگران که چند سال پیش در ایران و به کوشش آقای رضا استادی چاپ شد تصحیح دقیق و انتقادی نیست و باید از نو منتشر شوند. با این وصف خوشبختانه به مناسبت کنفرانس بزرگداشت خوانساری ها، آثار خوب حکمی آقا حسین خوانساری و از جمله تعلیقات او بر اشارات و شفا منتشر شد. آثار حکمی و کلامی محقق سبزواری هم باید علاوه بر آنچه تاکنون منتشر شده شناسایی و منتشر شود.

درباره آغاز مکتب شیراز و سهم میر سید شریف جرجانی و تصحیح آثارش کارهای خوبی انجام شده اما هنوز ما بسیاری رساله ها و کتاب ها از او و از دوران او داریم که نیازمند تصحیح انتقادیند. آقای فان اس چند سال پیش کتابچه ای درباره میر سید شریف منتشر کرد که جنبه کتابشناختی خوبی دارد. او سالها قبلتر درباره عضد الدین ایجی هم کتاب مهمی منتشر کرد. کتاب جلال الدین دوانی و ذوق التأله که استاد ما آقای دکتر ابراهیمی دینانی نوشته اند نیز قابل ذکر است که خوب اثری است که شاید برای برخی مفید به نظر برسد.





تکمله ای بر نوشته من درباره نیریزی و دشتکی (در پاسخ به دوست خوبم آقای رضا پورجوادی):



بله شما نوشته اید که خاندانش زیدی بوده اند (نک: ص ۱۷ تا ۱۸، ۲۰ و ۲۶). من به همین ایراد دارم.‌ خاندانش زیدی نبوده اند. آنان فقط در نسب زیدی بوده اند: زیدی فی النسب، یعنی نسبشان به زید بن علی می رسیده است. این یعنی تأکید بر اینکه کل خاندان در مذهب زیدی نبوده اند (اصولا عمده سادات زیدی مذهب از نسل زید نبودند بلکه از سادات حسنی بودند). خوب خاندانی از سادات که حتما زیدی نبوده اند به احتمال بسیار زیاد سنی هم نبوده اند چون معمولاً سادات اگر از زیدیه نبودند عموماً از شیعه امامیه بودند به ویژه اینکه گرایشات شیعی از خود نشان دهند. دشتکی در یکجا تا جایی که یادم می آید فی المثل تأکید بر صحت مذهب امام باقر می کند که نکته مهمی است. شما اطلاع منابع بر اینکه آنان تقیه می کرده اند را روایت های نادرست توصیف کرده اید. تقیه ورزی میان شیعیان در دوره ایلخانان و بعد تا عصر تیموری و بعد و به ویژه در شهرهای تبریز، شیراز، خراسان و حتی ری بسیار معمول بوده و از آن نمونه های بسیار زیادی داریم. خاندان دشتکی دست کم از دوران علامه حلی با امامیه مرتبط بوده اند کما اینکه از اجازه ای در حدیث که از یکی از افراد این خاندان در دست است معلوم می شود. عبد الله بن شرفشاه بن عربشاه الحسيني الشيرازي هم که از عالمان شیعی بسیار معروف اندکی قبل از صدر الدین دشتکی است از دانشمندان امامیه است و گفته شده که از بنی اعمام صدر الدین دشتکی بوده است. بنابراین خاندان به تعلق به امامیه شهرت داشته اند (برای این مورد نک: http://ansari.kateban.com/post/۲۱۸۸) . ارادتمند.



درباره دشتکی و سهم او در فلسفه بیشتر خواهم نوشت. ان شاء الله. این روزها برای یک سخنرانی مطلبی می نویسم درباره او که شاید خلاصه ای از آن را در اینجا بگذارم.