برخلاف دیدگاههای سنیان اصحاب حدیث و حنبلیان درباره مواضع شیعیان و امامیه در خصوص امامت که معمولاً با زبان دشنام و اتهام زنی توأم بوده است و نه بحثی نظری، معتزلیان از نقطه نظر و مبنای کم و بیش نزدیک و قابل تفاهمی با امامیه در زمینه امامت و نص و عصمت بحث می کرده اند. این تنها به علت شباهت مواضع معتزله با امامیه در خصوص عقیده افضلیت و یا مواضع حضرت امیر در جنگ ها و یا نوع نگاه به صحابه و عدالتشان نیست بلکه همچنین به علت نزدیکی مواضع هر دو درباره بحث های عدل و تکلیف و لطف است. امامیه از موضعی اصولی ضرورت نص و عصمت را مطرح می کرده و آن را در چارچوب بحث های قاعده لطف و مباحث تکلیف و عدل قرار می دادند و معتزله هم در مقابل گرچه با آرای امامیه درباره امامت مخالف بوده اند اما می دانستند که مواضع امامیه در این زمینه بر اساس مبانی کلامی قابل فهم و گفتگویی بنا شده است. بنابراین با وجود اختلاف نظر معتزلیان به ویژه در مکتب قاضی عبد الجبار و بعد مکتب ابوالحسین مواضع امامیه را جدی تلقی کرده و ناچار به پاسخ بر اساس مبانی مشترک بودند. پژواک چنین زمینه ای را می توان در شرح ابن ابی الحدید معاینه دید. بحث انتقادات به خلفای سه گانه از سوی امامیه هم با وجود اینکه از سوی حنبلیان به عنوان بدعت و حتی تا مرز کفر تلقی می شد اما معتزلیان کم و بیش می توانستند با آن تعامل کنند و فهم مشترکی را دنبال کنند. به ویژه در بحث از موضع حضرت امیر در مقابل اصحاب جمل و صفین این تقارب ها و تفاهم ها بیشتر دیده می شود.



مشکل از آنجا شروع شد که حنبلیان دست برتر را در مجادلات مذهبی پیدا کردند. به ویژه مصیبت واقعی با بروز ایدئولوژی شیطانی وهابیت آغاز شد که تنها به سلف می اندیشد و تبریر جهان بینی اموی و تکفیر مخالفان اعتقادی.